دکتر علیاکبر ناسخیان | پژوهشگر و مدرس دانشگاه
1396/1/6
تعداد بازدید:
اقتصاد کلاسیک با تحلیلی که از مفهوم ارزش ارائه میدهد عملا شکل مصرفی ارزش را از دستور کار علم اقتصاد خارج میسازد. اسمیت، ریکاردو مارکس هر یک در کتابهای خود ارزش مبادلهای کالاها را محور بحث و نظرهای گوناگون قرار داده اند و شکل مصرفی را از دایره باریک اندیشیهای علمی کنار گذاشتهاند. در اقتصاد نئوکلاسیک شکل مصرفی کالاها از طریق مفهوم مطلوبیت در تحلیلهای طرف تقاضای اقتصاد نقشی برعهده دارد. با این حال ابعاد گسترده تر مصرف نزد آنها پنهان مانده است. شکل مصرفی کالاها و محصولات، اثرات متنوعی در عرصه اقتصاد، فرهنگ و سیاست برجای میگذارد.
یکی از بارزترین ابعاد تاثیر شکل مصرفی کالاها در فرهنگ، سیاست و اقتصاد، خصوصیت کالاییشدن جامعه است که در قالب «مصرف زدگی» بروز و ظهور دارد. مصرفزدگی هم به این معناست که بنگاهها برای افزایش سود، کالاهایی با ویژگیهای تازه (ناهمگون در نوع) خلق کرده و به هر قیمتی و با انواع تبلیغات تجاری به فروش میرسانند؛1 و این قهرا سیل عظیمی از انواع کالاهای مصرفی (که تنها تفاوتشان در برخی ویژگیهای ناچیز مثل رنگ و مدل و امکانات و.. خلاصه شده است) را روانه بازار میکند و مصرف کنندگان برای ادامه حیات اقتصادی وادار میشوند ( بلحاظ روانی) بیشتر بخرند و بیشتر مصرف کنند. همه چیز به چشم یک کالا نگریسته میشود. کالایی که قرار است یا مصرف شود و یا برای مصرف آینده سرمایه گذاری شود. همه چیز؛ از نیروی کار انسانی گرفته تا طبیعت و محیط زیست؛ از اجرام و اجسام بی جان گرفته تا اطلاعات و دانش و آگاهی؛ از خصوصی ترین روابط فردی گرفته تا اجتماعی ترین روابط. به تعبیر اسلیتر و تونیکس «در نظام سابق منزلتهای اجتماعی در نظمی کیهانی ریشه داشت که پیوند میان تعهد و وفاداری را ترسیم میکرد. جریان بازاری شدن، فرضیه برابری رسمی افراد مختار طرف قرار داد را به دنبال داشت که به قدرت عملی جریان پولیشدن همراه شد و بر این اساس بود که هر فرد، صرفا به موجب داشتن پول، میتوانست هر چیزی - از منزلت و فرهنگ گرفته تا زمین و رتبه و مقام و منصب- را بدون اینکه واجد شایستگیهای مرسوم و مقرر باشد، خریداری کند و هر چیزی هم میتوانست در معرض فروش گذاشته شود. به این ترتیب (بهعنوان مثال)، هنر از محدوده حامیان درباری به سوی بازار بورژوازی و سپس به سوی سلیقههای مردم پسندانه رفت و با ظهور سبک زندگی نوکیسه گان و پیدایش فرهنگ مصرف، صلای مرگ سلسله مراتب منزلتهای سنتی درداده شد، سلسله مراتبی که ضامن اصالت و نظم بود».2
کالاییشدن و مصرفزدگی اگرچه بر روحیه جوامع موثر است اما خود نیز میتواند مظهر و بازتاب روابط درون یک اجتماع نیز باشد. مارکس معتقد است کالا میتواند خصوصیات اجتماعی روابط و تعاملات بشر را نشان دهد و خصلت بازنمایی داشته باشد. از اینروی « صفت اسرار آمیز شکل کالا فقط در این کیفیت است که شکل مزبور خصلت اجتماعی کار بشر را در نظر انسان به شکل صفت مادی محصولات کار و خواص اجتماعی ذاتی خود این اشیاء منعکس میسازد و به همین جهت نیز رابطه اجتماعی تولیدکنندگان را با مجموع کار بصورت رابطه ای اجتماعی که خارج از ایشان و بین خود اشیاء وجود دارد نمایش میدهد. با این چشمبندی است که محصولات کار بدل به کالا میشوند و در عین محسوس بودن غیر ملموس میگردند، یعنی بصورت اشیاء اجتماعی در میآیند».3 بر این اساس کالا، پوششی نگارین است که باعث میشود روابط مادی اجتماعی پس آن دیده نشود و این خصلت موجد نوعی شیء انگاری و بنابراین بت انگاری میشود.
صفت اجتماعی بازنمایی کالاها، ما را به یکی دیگر از ابعاد مهم و تاثیرگذار، ولی در عین حال پنهان و کمتر شناختهشده مصرف رهنمون میسازد: خصوصیت نمادین کالاهای مصرفی. نمادها تصاویر جانشین شدهاند، به این معنا که تصور یکی، تصور دیگری را به دنبال دارد. بهعنوان مثال هنگامی که میگوییم، رنگ سرخ نمادی از مفهوم شهادت است و یا پرنده سفید نمادی از صلح؛ رنگ سرخ مفهوم شهادت و پرنده سفید مفهوم صلح را به ذهن متبادر میکند. در علم نشانه شناسی به ارتباط میان نماد و مرجع، یا دال و مدلول پرداخته میشود.4 آنچه در این مقام گفتنی است آن است که افعال، کنشها و واکنشهای ما نیز میتواند به گونههایی از نمادها تبدیل شود.
طبقه ای که در داخل مرزهای کشور الف زندگی می کند از طریق نمادهای مصرفی به طبقه ای مشابه خود در کشور ب، تشبه می جوید و خود را با آنان همراه می کند. نتیجه قهری چنین فرآیندی ناهمگونی فرهنگی است. این طبقه به تدریج از فرهنگ بومی خود جدا شده و تقریبا در همه چیز، جز نژاد و محل زندگی به تبعیت فرهنگ رقیب در می آید. به این ترتیب شرایط برای نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رقیب آماده میشود.
عمل گرایان، کارکردگرایان و بطور کلی فیلسوفان عمل، در این حوزه پژوهشهایی را انجام داده اند. بهعنوان مثال، کولی5 (از مکتب عملگرایی امریکا) با تاکید بر نقش گروههای نخستین یعنی خانواده و گروههای بازی، معتقدست «دسترسی به تصورات دیگران از طریق «اثر آینه سان» (دیدن خود در آینه دیگران) ممکن میشود. انسان به این ترتیب در تصورات دیگران شریک میشود. بشر در دوران کودکی اثر آینهسان را بازی میکند. او خودش را در موقعیتهای تماس تصور کرده و زمینه را برای ساختن «خود» فراهم میکند. نظریه اثر آینه سان بیشتر مشتمل بر این مطلب است که آنچه ما انجام میدهیم در واکنش دیگران نسبت به عمل ما انعکاس دارد. از طریق همین واکنشهاست که ما عملمان را میشناسیم. همین بازتاب است که مشخص میکند چه برداشتی از خود داریم، دیگران چه تصوری از ما دارند، چگونه درباره ما قضاوت میکنند و سرانجام چگونه خودمان را میشناسیم.6
اما جامعترین نظر را در این حوزه میتوان از آن مید7 (از مکتب عملگرایی امریکا) دانست. به نظر وی، الگوی کنش- پاسخ در رفتار انسانی اساس کنش اجتماعی است...عصبانیت الف از ب سبب عصبانیت ب از الف میشود. ضربه الف ضربه ب را در پی خواهد داشت و به همین ترتیب. کنش و واکنش بهصورت ممتد، یکی پس از دیگری، با ظرافت تنظیم میشوند. در جریان این بازی متقابل، چیزی جدید شکل میگیرد که مید با استناد به وونت آنرا «اطوار» یا «ژست»8 مینامد. ژستها سبب واکنشهایی معین در میان موجودات زنده با سازمان یافتگی عالی میشوند...دندان قروچه کردن سگ علامت کنش کلی (حمله) است اگرچه ممکن است کنش دیگری جایگزین آن شود. ژستی که سبب پاسخ معین در موجود زنده دیگری میشود دارای خصیصه کنش اجتماعی است.9
الگوی کنشپاسخ و به تبع آن شکلگیری ژست در واقع ریشه در این واقعیت دارد که «ما به کنشهای خودمان آگاه میشویم چون آنها منشاء تغییرات در رفتار افراد دیگر هستند»10 این اثر که میتوان آنرا شبیه اثر آینه سان دانست، تصویر مشترک را معلول نوع پاسخی میداند که بعد از کنش انتظار آن میرود. روندی که در ادامه به نظامی از نشانهها تبدیل میشود.
در اینجا قصد تشریح ساحت معرفت شناختی رفتارها را نداریم، اما آنچه گفته شد، تنها اشارهای به این حقیقت بود که رفتارهای تکرار شونده، در نهایت به نظامی از نمادها و نشانهها تبدیل میشوند. آنچه برای ما اهمیت دارد دانستن این نکته است که مصرف کالاها نیز از این قاعده عمومی مستثنی نیست. مصرف بهعنوان یک کنش اجتماعی، از لحاظ علم نشانهشناسی دارای پیام و محتوای مخصوص به خود است. به عبارت دیگر مصرف اجتماعی دارای خاصیت ارجاعی11 است و دائما ذهن را به چیزی ارجاع میدهد. بهعنوان مثال اگر کسی را مشاهده کنید که کت و شلوار و کفشهای واکس خورده پوشیده است، ذهن شما ناخودآگاه حدس میزند که فرد مورد نظر قصد شرکت در یک مراسم (مثل مهمانی) و یا مکان رسمی (مثل دانشگاه) را دارد.
نمانام (برند) کالاهای مصرفی نیز خود یک نشانه یا نماد است. نمادی که قدرت تغییر در افکار و اندیشهها و رفتارها را دارد. سازمانها و بنگاهها برای آنکه در ذهن مشتریان خود تصویری نیکو به جا گذارند هزینههای زیادی را متحمل میشوند. نویسندگان کتاب اصول بازاریابی بر این باورند که «تبلیغ برای ایجاد تصویر ذهنی کلی، ابزار عمدهای است که شرکتها برای بازاریابی خود از آن استفاده میکنند. بودجه اختصاصی شرکتها به این امر سالانه بالغ بر ۷۸۵ میلیون دلار است. شرکتها از این نوع تبلیغ برای ایجاد و حفظ یک ذهنیت مطلوب در طول چندین سال استفاده میکنند. آنها هنچنین از این نوع تبلیغ برای مقابله با وضعیتهایی استفاده میکنند که احتمالا تصویر ذهنی آنان را مخدوش میکند و به آن آسیب میرساند.»12
هر نمانام، بازتابی است از اوضاع و مناسبات اقتصادی و اجتماعی که شرکت، بنگاه و یا بطور کلی صاحب آن نمانام، بوجود آورده است. کسانی که از آن کالا بهره میبرند، طبیعتا در بافت فکری و فرهنگی مربوطه، به شیوهای ارجاعی وارد میشوند.
ازهمینرو میتوان گفت، نمادها قدرت تغییر دارند. این تغییر در دو سطح روی میدهد: سطح روانشناختی و سطح جامعهشناختی.
سطح روانشناختی: عادات مصرفی ما، به تدریج شخصیت ما را میسازد. این شخصیت نیز به نوبه خود عادات مصرفی خاصی را به همراه دارد. در علم روانشناسی از تاثیرگذاری متقابل رفتار بر شخصیت و برعکس بحث شده است. «رفتارگرایان» بر عنصر رفتار در شکلگیری شخصیت تاکید دارند و در مقابل «شناخت گرایان» بر تصاویر و ایدههایی که در ذهن جای میگیرند تاکید میورزند. در هر دو صورت عادات مصرفی رابطه مستقیمی با هویت و شخصیت انسان دارند. فرض کنید به نوشیدن چای پس از صرف غذا عادت کرده اید، اگر روزی چای ننوشید، احساس خستگی، ناراحتی و سردرد میکنید. این علامتها میتواند جنبهای روانشناختی داشته باشد؛ شما به لحاظ روانی به نوشیدن چای وابسته شده اید و ترک این وابستگی تبعاتی را به دنبال خواهد داشت. همچنین کسی که به مصرف یک نمانام خاص در پوشاک عادت کرده است، اگر ناگهان از نمانام دیگری استفاده کند، تا مدتی ممکن است احساس روانی متفاوتی را تجربه کند.
نمانام (برند) کالاهای مصرفی نیز خود یک نشانه یا نماد است. نمادی که قدرت تغییر در افکار و اندیشه ها و رفتارها را دارد. سازمانها و بنگاه ها برای آنکه در ذهن مشتریان خود تصویری نیکو به جا گذارند هزینه های زیادی را متحمل می شوند.
از آنجا که کالاهای مصرفی نمانام دار، نماد فرهنگهای خاص تلقی میشوند، برای فردی که از آن کالاها استفاده میکند، هویتی متناسب با آن فرهنگ شکل میگیرد. رسانهها در این بین نقش تعیین کنندهای دارند. تصاویری که از راه رسانههای تبلیغاتی به ما القاء میشوند، واقعی نیستند، اما ما آنها را واقعی میپنداریم. نویسندگان کتاب عصر تبلیغات مثالهای فراوانی را آوردهاند که در آن، تصاویر وهمی و خیالی القاء شده توسط فیلمها، روزنامهها و سایر رسانهها به واقعیت بدل شدهاند. «برای مثال بررسی افرادی که زیاد گزارشهای جنایی داغ و بی دلیل را در روزنامهها میخوانند حاکی از آن است که واهمه این افراد از جنایت بیشتر است. تماشای مرتب فیلمهای جنایی پرحادثه با همدردی و همدلی کمتری نسبت به قربانیان تجاوز همراه است»13. واقعی پنداشتن این تصاویر خیالی تاحد زیادی به میزان اعتماد ما به منبع پیام و نیز شیوههای هنرمندانه انتقال پیام بستگی دارد. اما به هر روی تبلیغات مصرف کالها نیز اثر مشابهی پدید میآورد. کسانی که زیر تاثیر این تبلیغا قرار دارند، زندگی بدون مصرف کالا یا کلاهای خاص را نمیتوانند تصور کنند. هویت آنها در مصرف بیشتر تعریف میشود.
سطح جامعهشناختی: خصوصیت نمادین کالاهای مصرفی، طبقات اجتماعی را از یکدیگر متمایز میسازد. مثلا افرادی که کالاهای لوکس در سبد مصرفی آنها سهم قابل توجهی دارد، بهعنوان طبقه مرفه درنظر گرفته میشوند و سایرین به تناسب، در طبقات فرودست قرار میگیرند. طبقه مرفه از نماهادهای مصرفی مشخصی پیروی میکند. نمانامهای خاصی از نوشیدنیها را مصرف میکند و از نوع خاصی پوشاک بهره میبرد. کالاهای مصرفی در واقع نشان دهنده هویت هر طبقه است و این باعث بوجود آمدن زمینهای برای گسترش تفاخر در میان طبقات اجتماعی خواهد بود. در تبلیغات رسانهها جملهای مشابه این را زیاد شنیده ایم: «به خانواده الف بپیوندید». الف، نمانام شرکت یا کارخانهای است که محصولات ویژهای را تولید میکند. هنگامی که در اینگونه تبلیغات دقت میکنیم، خصوصیتی بارز را در آنها مییابیم: میل به طبقه بندیهای جدید.
تورستین وبلن، اقتصاددان امریکایی در نظریه معروف خود که به «نظریه طبقه مرفه» مشهور شده است، تحلیلی از همین فرآیند ارائه میدهد. طبقه مرفه برای حفظ ارزشهای خود همواره به تظاهر و خودنمایی روی میآورد.
اما چرا این طبقهبندی جدید امنیت اقتصادی جامعه را تهدید میکند؟ برای پاسخ به این پرسش ذکر این نکته ضروری است که نمادهای مصرفی ملاک تعلقات اجتماعی است؛ از اینرو استفاده از نوع خاصی از کالاها نوعی دلبستگی اجتماعی بوجود میآورد. کسانیکه از نمانام مشترکی در پوشاک استفاده میکنند، سعی میکنند در نوشیدنیها نیز از نمانامهایی مشترک استفاده کنند و معمولا آداب و رسوم مشترکی در این موارد پیدا میکنند. طبیعی است این گروه یا طبقه اجتماعی فارغ از مرزهای سیاسی و جغرافیایی به علائق مشابهی میرسند. همین که آنها در یک دسته اجتماعی جای گرفته اند به تدریج از عقاید، آراء و بینشهای مشابهی نیز پیروی میکنند. به عبارت دیگر اثر «القای جمعی» ویژگی مشترک آنها را بزرگ و بزرگ تر مینماید.
طبقهای که در داخل مرزهای کشور الف زندگی میکند از طریق نمادهای مصرفی به طبقهای مشابه خود در کشور ب، تشبه میجوید و خود را با آنان همراه میکند. نتیجه قهری چنین فرآیندی ناهمگونی فرهنگی است. این طبقه به تدریج از فرهنگ بومی خود جدا شده و تقریبا در همه چیز، جز نژاد و محل زندگی به تبعیت فرهنگ رقیب در میآید. به این ترتیب شرایط برای نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رقیب آماده میشود. همانطور که مشهود است در این شرایط کشور رقیب از داخل کشور هدف، عضوگیری میکند و در واقع آنها را برای نفوذ در دورههای آتی آماده میسازد.
یکی از نمونههای بارز این مطلب، شرکتها چندملیتی یا فراملیتی است. گزارش زیر از کتاب «شرکتهای فراملیتی و توسعه درونزا»14 تا حدی این دیدگاه را روشن میکند:
شرکتهای فراملیتی به دلیل ماهیت عقلانی خود، در پیوستگی و یگانگی روزافزون کشورهای جهان سوم با نظام اقتصاد تجارتی دخالت دارند. اعتبار و ارزش فرد در این نظام اقتصادی تا حد زیادی به کالاها و خدماتی که در دسترس دارد و همچنین به پایگاه اجتماعی وابسته به این کالاهاو خدمات منوط است. این عقلانیت به طرق گوناگون مطرح میگردد. در زمینه ارتباطات، پیامهای پخش شده توسط رسانهها با نمایش امتیازات جامعه مصرفی و ایجاد اشکال بازنمایی و نظامهای هنجاری، نقش مهمی بازی میکنند. به موازات این جریان گرایش روزافزونی به تقلید از سبک زندگی و تولیدات غربی بوجود میآید. انگیزه افراد به نحو فزایندهای به سمت دسترسی به مصارف تجارتی سوق داده میشود. ارزشهای سنتی تا حد زیادی بی اعتبار میگردد، و تصویر ذهنی فرد و نقشی که در آن دارد، تغییر میکند. این فرآیند تخریب بذر ساختارهای و کدهای اجتماعی جدید را در خود دارد که توجه فرد را به دنیای خارج از جامعه اش معطوف میکند و او را به یک انسان مصرف کننده مبدل میسازد... این شرکتهای گرایش دارند عادات مصرفی را به گونهای که به سود آنها باشد شکل دهند و بنابراین درصددند تا فرآوردههای خود را جایگزین کالاهای سنتی کنند و برای برخی کالاها و خدمات خود تقاضای تجارتی منظمی که قبلا وجود نداشته بوجود آورند.
در امریکای لاتین قدرت تبلیغاتی به حدی است که حتی روستائیان بسیار فقیر نیز عملا خود را ملزم به نوشیدن نوشابههایی چون کوکاکولا و پپسی میدانند، ولو آنکه به قیمت فروش محصولات طبیعی شان تمام شود...شستشوی مغزی تجاری آنچنان قوی است که ساکنین برخی روستاهای مکزیک به رغم درآمد اندک خود متقاعد شده اند که بدون این نوشابهها نمیتوانند زندگی کنند و باید هر روز آنرا مصرف کنند....بسیاری از کولاها (کوکا یا پپسی) نماد تعلق به دنیای مدرن تلقی میشوند و این همان چیزی است که تبلیغ کنندگان بر آن بسیار تاکید میورزند. بحثها و توضیحات مسئول بودجههای تبلیغاتی پپسی کولا و کوکاکولا در برزیل به خوبی بیانگر تاثیر اجتماعی شرکتهای فراملیتی در الگوهای مصرفی است. او میگوید: در این کشور هیچ راهی برای هدایت و کانالیزه کردن طغیان جوانان وجود ندارد؛ نسل کنونی از هیچ آموزش سیاسی یا اجتماعی بهره مند نیست. ما یک مکانیسم اعتراضی بوجود آورده ایم که در مصرف کانالیزه میشود. پپسی تصویری جدید و جوان است، آنها نیز خوشحالند چون جوان هستند و چون جوان هستند، پپسی مینوشند.
شرکتهای فراملیتی با معرفی عادات مصرفی غربی در کشورهای در حال توسعه در ایجاد فرآیند جهانی برون گرایی فرهنگی دخالت موثر دارند، زیرا آداب تغذیه بازتاب روشی است که ملتها طرز فکر و رفتار خود را بوجود میآورند، آنها را هدایت میکنند، سنتهایشان را تلفیق و احیا میسازند و رسوم خود را با رسوم انتقال یافته از سوی دیگر فرهنگها در هم میآمیزند. از این دیدگاه بسط و ازدیاد موفقیت جهانی غذاهای آماده (فست فود) نظیر مک دونالد را نه به واسطه فروش زیاد این محصولات، بلکه بیشتر به خاطر اسلوب زندگی و نمادهای وابسته به آن باید توجیه کرد. ▪
پی نوشت
1. . اگر دقت شود غالب تبلیغات تجاری بر همین متمایز بودن کالای مورد تبلیغ تاکید میکنند.
2. اسلیتر، دن و تونکیس، فرن جامعه بازار، بازار نظریه اجتماعی مدرن، حسین قاضیان. نشرنی (۱۳۸۵) ، ص ۲۵۲
3. مارکس، کارل سرمایه: نقدی بر اقتصاد سیاسی جلد اول، حسن مرتضوی. انتشارات آگاه(۱۳۸۶)، ص ۱۴۵
4. برای بحث بیشتر نک: سجودی، فرزان؛ نشانه شناسی کاربردی؛ نشرعلم ۱۳۸۷
5. Cooley
6. کنوبلاخ، هوبرت ؛ مبانی جامعه شناسی معرفت؛ ترجمه راسخ؛ نشرنی، ۱۳۹۰،ص ۱۹۳
7. Mead
8. gesture
9. همان، ص ۱۹۶و ۱۹۷
10. همان، ص ۱۹۸
11. referential
12. کاتلر، فیلیپ؛ آرمسترانگ، گری؛ اصول بازاریابی؛ بهمن فروزنده، نشر آتروپات ۱۳۷۹، ص ۸۲۲
13. پراتکانیس، آنتونی و آرنسون، الیوت؛ عصر تبلیغات؛ ترجمه سید امامی و عباسی؛ انتشارات سروش ۱۳۸۵، ص ۶۷
14. شرکتهای فراملیتی و توسعه درونزا، ژان لوئی ریفر، آندره کاتاپانی، ویلیام اکسپرتون، ژان لوک فوگه، مترجم: فاطمه فراهانی، عبدالحمید زرین قلم، مرکز انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در ایران ۱۳۷۲ : صص ۱۵۰-۱۵۵
--------------------------
پدافند اقتصادی، ش 13، آذر ماه 1394، صص35-37