یادداشت شفاهی: حجت الاسلام حسن مقدمی شهیدانی | مسؤل بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی(واحد
1396/2/10
تعداد بازدید:
حسن مقدمی شهیدانی متولد گیلان و در حال حاضر، سالهاست که طلبه درس خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم است. در کنار فقه و اصول، در رشتههای دیگر مانند فلسفه اسلامی، تفسیر، علوم قرآنی نیز مطالعات تخصصی و مقالاتی دارد. وی کارهای رسانهای را از ابتدای طلبگی شروع کرده و مقالات متعددی را در زمینههای مختلف در مجلات رسمی منتشر کرده است. وی عضو هیئت مؤسس «موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان» به شمار میرود و نیز به مدت چهار سال است که مسئولیت «بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه واحد قم» را از طرف حجتالاسلام سید حمید روحانی بر عهده دارد. در این مرکز، پروژههای عظیمی چون «دانشنامه انقلاب اسلامی» و «ثبت تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی» در حال انجام است. نوشتار پیشرو، به بررسی موضوع «زبان جهانی» اختصاص دارد.
زبان همواره به عنوان یکی از اصلی ترین ابزارهای نفوذ مورد توجه جریان استعمار و استکبار بوده است. رواج زبانِ کشورهای استعمارگر در دنیای امروز از فرانسوی در آفریقای جنوبی گرفته تا انگلیسی در کشوری مانند هند یا پاکستان میتواند دلیلی بر اثبات این امر باشد که استعمار به مسئله جایگزینکردن زبان خود به جای زبان کشورهای استعمارشده اهتمام ویژهای داشته به گونهای که یکی از اصلی ترین مزیتهای کشور استعمارگر را دامنه نفوذ زبان آن کشور میدانستند لذا از ابتدایی ترین فعالیتهای استعمار در بدو ورود به مستعمره خود تغییر خط و زبان آن کشور بوده است.
در این میان در دوران صد ساله اخیر همواره نگاه و برنامه جریان روشنفکری سکولار برای زبان، شبیه نگاه و برنامه جریان استعمار با این مسئله بوده است. در این یادداشت سعی داریم تعامل جریان روشنفکری سکولار در ایران که میتوان آنان را نسخهای داخلی از جریان استعمار دانست را با مسئله زبان بررسی کنیم. ابتدا به غیر بسیط بودن فهم زبان اشاره خواهیم کرد سپس تعامل جریانهای استعماری با مسئله زبان و در نهایت تعامل جریانهای روشنفکری با مقوله زبان را مطرح خواهیم کرد.
1. پیچیدگیهای فهم زبان
کارکردهای زبان: زبان از نظر کارکردی دارای جایگاههای مختلفی میباشد در ابتدایی ترین جایگاه آن، ابزاری برای ارتباط است. جایگاه دوم جایگاه نطق است زیرا فصل انسان نطق است و از انسان به عنوان «حیوان ناطق» تعبیر میشود و جایگاه سوم مرتبط با قوه ناطقه است بدین معنی که هم نطق است، هم منطق و عقل است و هم عقلی که به سخن در میآید و به اشتراک گذاشته میشود؛ که از این فرآیند به عنوان مفاهمه نام برده میشود و زبان در این جایگاه ابزاری برای مفاهمه است.
زبان به عنوان یک مخلوق؛ از پیچیدگیهایی که در مسئله زبان مطرح است این است که آیا زبان مخلوق خداوند است یا یک اختراع بشری بلاواسطه1 که در اینجا منظور ما غیر از استعداد زبان آموزی بشر است، بلکه منظور ما زبان به عنوان ابزار مفاهمه است. بر اساس قرآن کریم، منشأ زبان آموزی بشر هم در کتابت و هم در گفتار از جانب خدا ست؛ «علَّمَهُ البیان»2
زبان و وحی: گرهخوردن مسئله زبان و وحی نیز فهم جایگاه زبان را پیچیده کرده است زیرا معانی متعالی الهی همه در قالب الفاظ و کلمات و مفاهیم و از طریق زبان به بشر منتقل میشوند و همه پیامبران مفاهیم متعالی وحی را در قالب زبان بیان میکنند که دربارۀ پیامبران اولوالعزم علاوه بر گفتار مسئله کتابت نیز مطرح میشود. نجوای موسی کلیم الله در طور با خداوند متعال و فهمیدن زبان حیوانات توسط جناب سلیمان همگی در اینجا قابل بررسی است.
کارکردهای مختلف زبان، رابطه زبان و وحی و تعالیم فرهنگی، بررسی زبان به عنوان یک مخلوق و گستردگی عرصههای زبانی در بسترهای تاریخی، دینی و فرهنگی میان اقوام و ملل مختلف، زبان را به عرصهای پیچیده و گسترده تبدیل کرده است که برای فهم آن لازم است تمامی این فراز و فرودها ملاحظه شود و مدنظر قرار گیرد. هم اکنون نیز در عالم اندیشه و فهم، بسیاری از نظریهها و نگاهها پیرامون بحث زبان است. به صورت نمونه در باب دین پژوهی3 و برداشت از متون دینی، فهم زبان به عنوان یکی از اصلی ترین لوازم آن مورد بررسی قرار میگیرد یا نزاعهایی که پیرامون روشهای برداشت از متن تحت عنوان نظریۀ هرمنوتیک و یا در مقابل آن فهم خطی مطرح میشود و یا اینکه فیلسوفی مانند ویتگنشتاین4 پایه تفکر فلسفی خود را بحثهای زبان شناسی قرار میدهد؛ همگی ناظر به اهمیت و پیچیدگی بحث زبان است.
2. زبان و جریانهای استعماری
در این قسمت مواجهه جریان استعمار با خط و زبان از طریق نحلهها و فرقههای مختلف در تاریخ معاصر را بررسی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد ضمن آنکه پیشقراولان نفوذ و استعمار یکی از ابزارهای اصلیشان زبان است اکثر جریانهای استعماری در نقطهای به نام زبان با یکدیگر تلاقی میکنند.
1-2. روحانیون مسیحی
مبلغان مسیحی5 را میتوان از نخستین گروههای خطشکن حضور قدرتهای بزرگ استعمارگر در سراسر جهان دانست. این حضور که با پوشش خیرخواهانۀ تعلیم آداب و رسوم زندگی و آموزش سواد خواندن و نوشتن آغاز میشود فارغ از اینکه توسط استعمارگران برنامهریزیشده باشد یا خیر، غالباً ختم به آموزش دین و سپس نفوذ و ورود سیاسی، نظامی یا اقتصادی میشود. باید اضافه کرد که جلال آل احمد، در کتاب مشهورش غربزدگی، به زیبایی درباره نقش مبلغان مسیحی در استعمار کشورهای مختلف دنیا سخن به میان آورده و در بخشی از آن، چنین نوشته است: «... پیشقراول استعمار، مبلغ مسیحیت نیز بود و در کنار هر نمایندگی تجارتی در سراسر عالم، کلیسا هم میساخت و مردم بومی را به لطایفالحیل، به حضور در آن فرامی خواند.»6
2-2. مستشرقان
مستشرقان عموماً با پوشش علاقه به زبان و ادبیات فارسی یا علاقه به اسلام و یا مطالعه تمدن و علوم اسلامی به مطالعه زبان و ادبیات کشورهای این منطقه میپرداختند و بعضاً بیشتر عمر خود را در این کشورها زندگی میکردند و از جهات علمی در موضوع مورد مطالعه به قدری تبحر و تسلط پیدا میکردهاند که در آن حوزه از دانش به عنوان مرجع تلقی میشوند. مانند نولدکه آلمانی7 و شاگردش رژی بلاشر8 که در دانش تاریخ قرآن مرجعاند.
کارویژۀ این افراد که عموماً جاسوسهای رسمی سیستمهای اطلاعاتی کشورهای متبوع خود هستند شناسایی نخبگان، حساسیتزدایی از قدرتهای استعماری در حوزه نخبگانی و ایجاد زمینه بدهبستان و گفتمان فرهنگی، ادبی و زبانی است. آنان در بسیاری از مواقع تمام عمر خود را در کشور مقصد به زندگی میپردازند و به نحوی در آن کشورها به آنان اعتماد میشود که میتوانند تحولات عظیمی را در آن کشوها بهوجود آورند. در تحولات تاریخی معاصر منطقه نیز نقش این افراد قابل بررسی است. مثلاً لورنس9 پس از چندین سال زندگی در کنار عرب بادیه در شکلگیری عربستان وهابی نقش ایفا میکند یا خانم گرترو دبل10 در عراق زمینهساز تسلط نظامی انگلیسها بر عراق میشود و ادوارد براون در ایران ارتباطی با تقی زاده، سردار بختیاری و میرزا کریمخان رشتی ایجاد میکند و حلقه گیلان، تبریز و ایل بختیاری ساکن در اصفهان را مدیریت میکند. علاوه بر اینها کسانی چون آلن چارلز ترات،11 یاسینت لویی رابینو،12 دنیس رایت،13 جورج چرچیل،14 آرتور آپهام پوپ15 و خانم «آن لمبتون»16 را هم میتوان نام برد.17
مستشرقان را میتوان به عنوان گروه شناسایی استعمار علیه کشورها دانست که بعضاً اقدام به عملیات نیز میکنند. به عبارتی اینها بسترهایی هستند برای آنکه یک نفوذ بسیار آرام و بدون حساسیت شکل گیرد و در ضمن اینکه زوایای فرهنگی ما به خوبی مطالعه میشود حتی میراث و نسخ خطی نیز که از کشور خارج میشود و در مقابل آن هیچ مقاومتی نمی شود.
3-2. سازمان فراماسونری
این سازمان یک سازمان جهانی تربیت نخبگانی است که با هدف ارائه دین نوین جهانی فعالیت میکند. این سازمان به حدی پیچیده است که با اسناد زیادی که از فعالیت آن فقط در ایران منتشرشده است باز هم بسیاری اصل وجود این سازمان را منکراند. از آنجا که هدف این سازمان ارائه دین نوین جهانی است هرکس با هر دینی وارد این سازمان شود خروجی آن یک فرد لامذهب خواهد بود که درعینحال ادعای معنویتگرایی دارد و منکر معنویات نیست. تمام مرزهای فرقهای و دینی در اینجا در هم میشکند و لازمه آن نه تنها نفی ادیان مختلف است بلکه نفی آیینها و فرهنگها و عقائد نیز هست که از آن تعبیر به دین میکنند. یکی از اصلی ترین راهبردهای این سازمان برای دسترسی به این دین واحد جهانی، زبان واحد جهانی است که حداقل به دو صورت میان آنان پیگیری میشود یکی بحث نمادهای و نشانهها و الفبای خاص است که ریشه این نمادها بیشتر الفبا عبری است و دیگری فراگیرکردن یک زبان به معنای متداول آن، به نام زبان اسپرانتو18 که مبدع آن «لودویک زامنهوف»19، پزشک یهودی لهستانی است.
4-2. فرقه بهائیت
بهائیان دارای مجموعهای تعالیم اصولی20 هستند که یکی از آنها لزوم یادگیری و فراگیری زبان واحد جهانی است. محمدعلی معروف به غصن اکبر برادر عبدالبها الفبای جدیدی را بر مبنای الفبای فارسی اختراع کرد و نام آن را «خط بدیع» گذاشت و مورد اقبال رهبر وقت بهاییت قرار گرفت و آن را برای اجرا به شاه قاجار هم فرستادند ولی مورد بیاعتنایی قرار گرفت. میرزا حسینعلی نوری (بهاء الله) بعد از سخن گفتن از خط و لسان واحد جهانی، چنین نوشته است: «حال آنکه آنچه ذکر شد سبب اتّحاد اهل عالم و اتّفاق بوده امید آنکه دولت ایران بآن تمسّک فرماید و اجرا دارد حال خطّ بدیعی و لسان جدیدی اختراعشده اگر طالب باشند ارسال شود مقصود آنکه کل تمسّک نمایند باموری که از زحمت و مشقّت بکاهد.»21
در نهایت پس از سفرهای باب به اروپا و غرب او نیز در این نقطه مشترک با فراماسونرها زبان اسپرانتو را به عنوان زبان واحد جهانی فرقه خویش انتخاب میکند. عباس افندی عبدالبها «وحدت لسان» را یکی از تعالیم مهم دینش دانسته و زبان اسپرانتو را پیشگویی کرده که زبان واحد جهانی خواهد شد و به پیروانش توصیه کرده که به این زبان علاقه داشته باشند: «شما لسان اسپرانتو را خيلی دوست داشته باشيد چرا بدايت تأسيس است انشاء اللّه اکمال خواهد شد و جميع من علی الارض راحت خواهند گشت.»22
به عبارتی در اینجا میبینیم که بحث دین واحد جهانی و زبان واحد جهانی دو نقطه بسیار مشترک میان جریانهای مختلف فرهنگی است. و انتخاب زبان اسپرانتو به عنوان زبان رسمی این آیین درحالیست که کتاب بیانعلی محمد باب23 یا کتاب اقدس که حسین علی نوری نوشته به زبان عربی [کتاب بیان فارسی توضیح مفصلتری است بر بیان عربی] است.
3. زبان و جریان روشنفکری
در ابتدا باید بدانیم شکلگیری این جریان روشنفکری بیارتباط با فعالیتهای مجامع ماسونی، مستشرقان، استعمارگران، انفعال و بیعرضگی فرهنگی قاجار و پهلوی نیست لذا میتوانیم بررسی عملکرد این جریان را به عنوان آنچه استعمار میخواهد در این زمینه اتفاق بیفتد بررسی کنیم.
با تأسیس سلسله پهلوی به عنوان نتیجه تلاشهای جریان روشنفکری سکولار، عرصههای فرهنگی به دست این جریان میافتد و اینان مطالبههایی که در عصر مشروطه مبنی بر مبارزه با عوامل عقب ماندگی داشتهاند و با احتیاط مطرح میکردند را در عصر پهلوی با صدای بلند فریاد میزدند که هم زبان دین از یک طرف و خط زبان از طرف دیگر به عنوان دو عامل عقب افتادگی مطرح میشوند و ساختار شکنی در تمام عرصههای فرهنگی [نه تنها زبان] پیگیری میشود. در این زمان به کرات به خط و زبان فارسی حمله میشود و افراد مختلف پیشتاز بودن در مطالبه تغییر زبان و خط رسمی کشور را به عنوان افتخاری برای خود مطرح میکنند. یکی از این روشنفکران فرد ملحد و لامذهبی است به نام آخوندزاده [میرزا فتحعلی آخوندزاده معروف به آخوندف] که از یک طرف به دین و وحی حمله میکند و از طرف دیگر به زبان و تئوری سرتا پا غربیشدن به عنوان تنها راه پیشرفت و ترقی را پیگیری میکند24.
4. الگوگیری از ترکیه
خلاصۀ مُطالبات جریان روشنفکری در زمان پهلوی اول را میتوان الگوگیری تمام از فعالیتهای آتاتورک در ترکیه دانست. حتی شعار جمهوری خواهی رضا خان در دوران سردار سپهای نیز به دلیل مطرحشدن این شعار توسط آتاتورک است. در ترکیه لائیسیته و سکولاریته حاکم شده، دین از عرصه سیاست کنار گذاشته شده، سازمان روحانیت از هم پاشیده و مذهبیون قربانی این دگردیسسی فرهنگی شدهاند و از جمله تحولات ملموس آن، تغییر خط و زبان و پوشش بوده است.
یکی دیگر از شخصیتهای خودباخته، امان الله خان افغان، پادشاه افغانستان است که او نیز به دنبال دگردیسی بنیادین فرهنگی در افغانستان مسلمان بود. البته امان الله خان، چند سال زودتر از آتاتورک بر سر کار آمده بود و اقداماتش را آغاز کرده بود، فلذا اقدامات او را نمی توان در راستای تبعیت از آتاتورک تحلیل کرد ولی از نظر خط فکری-فرهنگی در یک مسیر و معاصر هم هستند. حضور او سالها پیش از اجباریشدن کشف حجاب در ایران، با زن مکشوفه اش، یکی از نقاط بروز این اتحاد فکری-فرهنگی راهبردی میان او و رضاخان بود.
البته فقدان هوشمندی سیاسیفرهنگی و اتکا به قلدری و چماق توسط رضاخان و وجود اسلام فقاهتی و سازمان روحانیت قوی، مانع اصلی رضاخان در این تحولات است که درگیری رضا خان با روحانیت نیز از همین جا آغاز میشود. یعنی رضاخان وقتی نهاد روحانیت و اسلامِ فقاهتی را در مقابل تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مد نظر خود میبیند، بر مبارزه با این منبع بازدارنده قدرتمند، تمرکز مییابد.
5. تغییر استراتژی
بعد از شکست این پروژه و اذعان افرادی مانند تقی زاده به شکست و اشتباه بودن روش سابق، این جریان فاز بعدی از تغییر خط و زبان را در قالب دیگری ادامه میدهند و آن تأسیس فرهنگستان ایران25 است. رئیس و موسس آن محمدعلی فروغی نخست وزیر وقت بود که بعدها رباست آن به دست افراد دیگری چون ادیب السلطنه سمیعی، حسن وثوق و علی اصغر حکمت نیز داده شد. هدف از تأسیس فرهنگستان پالایش زبان فارسی است و محوریت این پالایش واژگان عربی است. به عبارتی عربی زدایی از فرهنگ فارسی و تهیکردن زبان فارسی از مفاهیم دینی است چون نوعاً بدهبستان زبانی ما و عربی مربوط به عربی دوران اسلامی است و لذا عربیای که وارد زبان فارسیشده است عموماً دارای مفاهیم دینی و وحیانی است که نماد تام و تمام آن آثار بزرگانی مانند حافظ و سعدی است. در حقیقت آنچه باعثشده است تا زبان فارسی ما با عربی ممزوج شود، این است که عربی، زبان دین اسلام است. علاوه بر این، عربی چند قرن زبان علمی دنیای اسلام نیز بود.
سکولارکردن زبان فارس با تولیت فرهگستان در این سالها ادامه مییابد. با چنین نگاهی حافظ و سعدی کمال ادبیات فارسی نخواهند بود لذا شاهنامه و فردوسی برای به حاشیهراندن حافظ و سعدی و همچنین بسیاری دیگر از میراث کهن ادبی این مرز و بوم همچون مثنوی و...، مورد توجه قرار میگیرد. هزاره فردوسی برگزار میشود آرامگاه او بسیار با شکوه ساخته میشود و اقداماتی از این دست که همه با هدفی خاص پیگیری میشود که در حقیقت دغدغه زبان فارسی را به دنبال ندارد و اهداف دیگری در میان است26.
بی رحمی این جریان به خط و زبان فارسی تا حدی است که در این زمان کسروی که با رضاخان و رئیس عدلیه ارتباط خوبی دارد جشن کتاب سوزارن راه میاندازد و بهجز قرآن هر کتابی را که در آن از واژگان عربی استفادهشده است به آتش میکشد. از مفاتیح الجنان تا بوستان و گلستان. جشن کتابسوزان در روز اول دی هر سال توسط کسروی برگزار میشد.27
ترویج باستان گرایی28 راهبرد دیگر این جریان در این زمان است. متون کهن باستانی ایران قبل از اسلام با هزینههای دولتی تصحیح میشوند و به چاپ میرسند. دانشجویانی برای احیای زبان فارسی باستانی به هند اعزام میشوند. ابراهیم پورداود یکی از شخصیتهای برجسته در تحقق این پروژه است که این شخصیت نیز همانند رضاخان برای زرتشتیان ایران بسیار قابل احترام است، درحالیکه او اصلاً زرتشتی نبوده است. درحقیقت پورداوود احیاگر آثار مربوط به آئین زرتشت در عصر حاصر بوده است و به ایجاد تقابل بین ایرانیت و اسلامیت که استراتژی راهبردی پهلوی بود، به بهترین وجه ممکن دامن زده است.
تغییر تقویم ایران از قمری به شمسی در این زمان در عرصه انقطاع فرهنگی اتفاق میافتد و درنتیجۀ آن، هم اکنون نقش مناسبتهای فرهنگی و دینی در زندگی ما کمرنگترشده یا اتفاقات مهم دوران مشروطه برای ما اهمیت چندانی ندارد، یکی از دلایل آن عدم امکان ارتباط با این تاریخها از منظر تقویم رسمی کشور است.
در حوزه اندیشه و فلسفه نیز ابعاد سکولاریته تکمیل میشود و سلطنت به بومیسازی و تولید فلسفه رقیب با فلسفه اسلامی میپردازد. فلسفهای برای ایران منهای اسلام که این اتفاق از طریق تأسیس انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران توسط حسین نصر و به امر فرح پهلوی به عنوان پشتوانه نظام سلطنت اتفاق میافتد و واردات محض از طریق مجامع دانشگاهی بدون کوچکترین نقدی اتفاق میافتد و در اینجاست که این مقدس انگاری متون علمی تا زمان حاضر نیز ادامه مییابد.
البته پیشتر از این آغازگر این جریان ابوالحسن فروغی است که بازرگان شاگرد اوست و اکنون نیز این خط فکری توسط جواد طباطبایی و داود فیرحی با گفتمان فلسفه ایرانی و سیاست نامهنویسی و تمرکز بر ایرانیت منهای اسلام ادامه مییابد که محصول این نگاه درنهایت منجر به مقابله با حکومت دینی خواهد بود. نشریات مهرنامه و سیاست نامه این خط سیر را به صورت پیچیدهتر از سابق پیگیری میکند.
6. نگاهی به هند و تغییر زبان در این کشور
عدهای تغییر زبان هند به انگلیسی را عامل پیشرفت آن میدانند اما واقعیت آن است که مردم هند نیز آن زمان که به رهبری گاندی علیه فرهنگ و زبان بیگانه قیام کردند و اگر زبان انگلیسی برای مردم هند رهاوردی از پیشرفت و تمدن داشت، آنان هرگز علیه آن به پا نمیخواستند و انگلیسیها و زبانشان را از کشورشان بیرون نمی انداختند. در زمان حملههای نادر شاه به این کشور که اتفاقا باعث سستشدن حکومت این کشور و بعداً نفوذ انگلیسیها شد، زبان و حاکمان این کشور فارسیاند. اما نگاهی مقایسهای به وضعیت فرهنگی ایران و هند نشان میدهد که تغییر زبان در آنجا باعث انقطاع فرهنگی میان ما و این کشورشده است بهگونهایکه فرهنگ آنان هم اکنون به فرهنگ انگلیسی نزدیکتر است تا فرهنگ ایرانی.
در مجموع میتوان گفت زبان انگلیسی پیش از آنکه زبان علم باشد زبان استعمار است و هیچ تلازمی میان پیشرفت و زبان انگلیسی وجود ندارد کما اینکه تمدنهای بزرگی از جمله تمدن اسلامی یا جمهوری اسلامی با زبان بومی خود به پیشرفت نائل آمده است و بسیاری از کشورهای منطقه با داشتن زبان انگلیسی بهعنوان زبان اول یا لااقل دوم، به حداقلهای رفاه نیز دست نیافتهاند. از طرفی اصرار و پافشاری استعمار بر ترویج زبان خود در بدو ورود به کشورها نشاندهنده این مطلب است که زبانهای استعماری بهویژه انگلیسی پیش از اینکه برای عموم کشورها نافع باشد برای استعمارگران نافع است و نفوذ آنان را تقویت میکند.
استعمار فرهنگی که نوعاً با ترویج زبانهای استعماری آغاز میشود، مقدمه حضور بلندمدت در کشورهای استعمارشده است. گذشته از ایجاد زیرساختهای فرهنگی برای حضور استعماری، جذب و تربیت نخبگانی نیز هدف دیگری است که با ترویج زبان بیگانه، برای قدرتهای استعمارگر از اهمیت بالایی برخوردار است و پس از مدتی، نیروهای بومی با زبان قدرتهای استعماری، به خدمت آنان در میآیند و به تعمیق نفوذ استعماری کمک میکنند. به عنوان نمونه، در همین ایران معاصر، طیفهای متعددی را شاهد هستیم که هر کدام به عنوان دوستدارِ نشان دار یک کشور استعماری شناخته میشدهاند که بسته به کشور مورد علاقه به آنان مثلا انگلوفیل، روسوفیل، فرانکوفیل، آلمانوفیل، یا آمریکوفیل و... میگفته اند29. این یعنی فراگیری بیرویه زبان بیگانه، دریچه هضمشدن در فرهنگ اوست که در این صورت، نیروهای بومی استعمارزده، در استخدام دائمی استعمار در خواهند آمد و همین، مقدمه خیانتها و وطن فروشیهای مستمری است که نوعا در عرصههای اقتصادی و با انعقاد قراردادهای ننگین خود را نشان میدهد. وقتی تاریخ پر عبرت معاصر را ورق میزنیم، نوعاً کسانی واسطه قراردادهای ننگین و خیانت بار اقتصادی بودهاند که آشنایی با زبان، فرهنگ و تفکرات کشورهای بیگانه، شاخصه اصلی آنها بوده است. یعنی با ظاهری اتوکشیده و مؤدب و با ادعای تلاش برای تعالی و پیشرفت ایران، در واقع عمری را در تحقق منافع استعماری گذراندهاند. قدرتهای استعمارگر همواره با سرمایه گذاریهای بلندمدت به منظور ترویج زبان و فرهنگ خود، به واسطه نیروهای بومیِ دوستدار زبان و فرهنگ بیگانه، راه نفوذ اقتصادی-سیاسی را طی کردهاند. ▪
پی نوشت
1. زیرا اختراعات و ابداعات بشری نیز با واسطه همگی مخلوق خداوند هستند.
2. سوره الرحمن، آیه ۴ به معنای « به او بيان را تعليم كرد.»
3. فلسفه دین
4. Ludwig Wittgenstein فیلسوف اتریشی.
5. به اینها میسیونرهای مسیحی میگفتند به معنای مبلغ مسیحیت.
6. غربزدگی، جلال آل احمد، خرم، قم، اول، ۱۳۸۵، ص۲۲-۲۳.
7. Theodor Nöldeke
8. Régis Blachère
9. Thomas Edward Lawrence، توماس ادوارد لوران(یا لورنس) از ماموران برجسته انگلیس در خاورمیانه.
10. Gertrude Bell، جاسوس برجسته انگلیسی معروف به مادر عراق که بنیانگذار عراق نوین است و ضمناً مأموریتهایی نیز در ایران و تهران داشته است.
11. Alan Charles Trott.
12. Hyacinth Louis Rabino.
13. Sir Denis Wright.
14. George Churchill.
15. Arthur Upham Pope.
16. Ann Katherine Swynford Lambton.
17. به جز مستر پوپ، ما بقی شخصیتهای مذکور، همه انگلیسی هستند. این مأموران شناختهشده انگلستان نوعا غیر از ایران در کشورهای دیگر نیز سرمنشأ تحولات سیاسی-اجتماعی در جهت منافع استعماری کشورشان بودهاند.
18. زبان اسپرانتوEsperanto معروفترین زبان علمی یا فراساخته جهان است که از میان زبانهای ابداعی موجود، بیشترین سخنگویان را در دنیا داراست. ویژگی منحصر بهفرد الفبای اسپرانتو، آوائی بودن یا فونِتیک بودنِ صددرصد آن است، بهاین معنی که پس از فراگیری آن در عرض چند ساعت، دیگر هیچگونه مشکلی برای فرد فراگیرندۀ اسپرانتو در تلفظ یا دیکتۀ واژگان وجود نخواهد داشت، چرا که هر حرف و کلمه در زبان اسپرانتو، تنها و تنها یکجور میتواند تلفظ و یا نوشته شود. الفبای اسپرانتو دارای ۲۸ حرف لاتین است. چهار حرف x, w, q, y در این الفبا وجود ندارند و در عوض شش حرف کلاهدار ĉ، ĝ، ĥ، ĵ، ŝ، ŭ به آن اضافه شدهاند.
19. Ludwig Lazarus Zamenhof.
20. تعالیم ۱۲ گانه.
21. لوح ابن ذئب، خطاب به محمدتقی نجفی اصفهانی معروف به نجفی، حسینعلی نوری، موسسه معارف بهایی، کانادا، ۱۵۷بدیع= ۲۰۰۱م، ص۱۰۲.
22. خطابات، ج۱، عبدالبهاء، به سعی: فانی فرج الله ذکی الکردی، مصر، اول، ۱۹۲۱م، ص ۲۳۵-۲۳۶.
23. سید علیمحمد شیرازی ملقب به باب، بهائیان او را مبشر دین بهائی میدانند. او خود را بشارت دهندۀ دینی دیگر که قرار بوده پس از او از طرف خداوند توسط «من یظهرهالله» فرستاده شود، معرفی کردهاست. پس از او افراد بسیاری ادعا کردند من یظهره اللهاند اما به اعتقاد بهاییان، من یظهرهالله همان میرزا حسینعلی نوری است که او را بهاءالله میخوانند.
24. برای اطلاع بیشتر در این زمینه، رجوع کنید به اندیشههای میرزا فتحعلی آخوند زاده، فریدون آدمیت، خوارزمی، تهران، اول، ۱۳۴۹، ص۶۹-۱۰۷.
25. فرهنگستان ایران در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ برای اصلاح زبان و خط فارسی به فرمان رضاشاه تأسیس شد و تا سال ۱۳۳۳ فعالیت کرد. آن را فرهنگستان اول نیز نامیدهاند.
26. در حقیقت حوزه و روحانیت هرگز در نزاع ساختگی غرب اندیشان قرار نگرفت و فردوسی شاعر شیعه بلندآوازه همواره مورد احترام طیفهای مختلف در حوزه علمیه بوده است. به عنوان نمونه حضرت آیت الله العظمی محمدتقی بهجت، تعابیر بلندی در تعریف از شخصیت فردوسی دارند که برای اطلاع از آن میتوان به مؤسسه حفظ و نشر آثار ایشان -واقع در قم- مراجعه کرد. به دلیل عدم انتشار رسمی این جملات، از نقل آن در اینجا پرهیزشده است.
27. رجوع کنید به یکم دیماه، احمد کسروی، چاپخانه پیمان، تهران، ۱۳۲۲، ص۲-۷.
28. آرکائیسم (Archaism)
29. بازشناسی شخصیتهای برجسته ایرانی که هر کدام در یکی از طیفهای پیش گفته شناخته میشدند، مقدمه بازشناسی جریان نفوذ فرهنگی و اقتصادی و خط غرب اندیشی معاصر است.
--------------------------
پدافند اقتصادی، ش 21، مرداد ماه 1395، صص 7-10